زبانحال حضرت علی علیه السلام در شهادت حضرت زهرا
باور نمی کنم که تو بی بال و پر شدی خسته شدی شکسته شدی مختصرشدی شرمنده ام بخاطر من زخـم خورده ای روزی که در مقابل دشمن سپـر شدی افـتـادی از نـفـس – نـفـسـت بـند آمده افـتاده ای به بستر غـم محـتـضر شدی هـیـزم به دست های مـدیـنـه که آمدند مجروح دود آتش و زخـمـی در شدی آتش زبـانـه مـیـزد و در نیـمه باز بود فهمیـدم از صدا زدنـت بی پـسـر شدی این شـهـر چـشـم دیـدن ما را نـداشتـند از چـشـم های شـور مـدینه نظر شدی هـمـسایه ها رعـایت حـالت نمی کـنـند وقتی بـرای دشمن دون درد سـر شدی |